۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

پاور پوینت پریا رو یادم میره ره به راه کنم
روزگار مشکلی رو دارم پر از حادثه برای درس نخواندن ُ برای خسته شدن ُدور شدن
مهتاب اتاق ماست
شهرا هم از امروز اومده
شهره الان تو اتاق ما خوابه
من می خوام درس بخونم ولی واقعا خسته م
مهتاب بی جهت داره سعی می کنه چیزی بنویسه نوشته هاش به نظر من واقعا مزخرفه
یکی داره تو ذهم من می خونه : من کجا آهنگ باران را گم کرده بودم
دکتر رضامند د رآنیده ای نه چندان دور می ره تهران برا همیشه
راستی من عاشق دکتر رضامند شدم
برای احسان درنای کاغذی درست کردم
برای پرهام
برای پرهام ناراحت شدم
یادم میره به مونا زنگ بزنم
لعنتی



۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

داشتیم زندگی می کردیما
دوباره باید بر گردم
دوباره باید بر گردم

پشت کنم به این راه مزخرف افسرده و بر گردم به جایی که چند روز پیش بودم و نگاه کنم به زمین و اسمون و بگم :
wow

چقدر خوبه که هنوز دارم زندگی می کنم

دیروز دفاع ازاده بود
دیروز اصلا نخوابیدم
کلی حرف بودا
همه ش پرید
البته از قدیم گفتن چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من