۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

استرس

استرس
استرس
استرس
من این روزا استرس می کشم
استرس اینکه این ۳۲۸ بشه ۳۲۹ ؛ ۳۲۹ بشه ۳۳۰ و تا برسه به ۷۰۵
استرس امتحان جراحی
استرس امتحان اورتوپدی
استرس اینکه ویزا می دن بهم ؟
استرس تنها سفر رفتن
استرس کدوم لباس رو ببرم
استرس آمپول
استرس کشیک
استر س
من ادم استرسی نبودم
ولی الان استرسی هستم
چون وقتی رفتم پیش دکتر منتظری قرار بود یه چیز خوش خیم باشه نه سرطان
چون وقتی تمام شواهد به نفع خوش خیم بودن بود بد خیم از آب در اومد
چون من با همون یه درس یاد گرفتم که پشت هر اتفاق ساده ای یه دیز استر خوابیده
درس کمی نبود بهایی داشت به تمام زندگی ُ تمام زندگی کرده و نکرده م
من استرس دارم
استرس فردا
استرس پس فردا
استرس این هفته
استرس ۱۰ روز بعد
استرس ۶ ماه بعد
استرس دفاع
استرس حراست
استرس کمیته اخلاقی
استرس

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

ما تحت گشاد و کلی کار و وقتی که ندارم ، حوصله ای که سر رفته ، حافظه ای که شدیدا به کار افتاده و نفسی که کم آمده
با این همه
هنوز اندکی امید

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه


خواب به چشمام نمیاد 
می خوام برم کتابخونه 
اورژانس پیج م می کنن 
خسته ام 
خوابم اما نمیاد 
...
تو کتابخونه ام 
می خوام درس بخونم 
می خوام 
ولی 
فقط می خوام و غیر از این خواستن دیگه چیز دیگه ای د رمیون نیست نه حسی برای درس خواندن  نه حتی حالی
برمی گردم 
چقدر تشنه مه 
افکار مزاحم بی صاحب 
آینده 
گذشته 
الان 
فکر کنم الان خوبه 
گذشته ...گذشته دیگه 
..
نادیده رخت 
....
خوابم می بره 
......
اورژانس تروما مریض دارین میایین سوچور بزنین ؟ 
باشه الان میام 
مرسی
ساعت ۴:۱۰ صبحه :
اوه اوه این چیه ؟
آقا من اینو نمی تونم بدوزم نمی شه که 
شده عین صورت ژوکر تو فیلم دارک نایت دیدیش ؟ البته این یه طرفشه اگه دو طرفه بود برا همیشه می خندید مثل ژوکر دارک نایت 
نه ندیدم این مریض فعلا باید سال سه ای بیاد ببینه احتمالا ببرن اتاق عمل 
باشه 
یه مریض دیگه تو سی پی آر دارین 
زیر ابروش رو نمی خاد سوچور بزنین 
باشه 
 
دکتر مریض ادیکته 
باشه 
مراقب باش 
باشه مرسی که گفتین
اینو چی کارش کنم معلم نیست چی به چیه 
نخ کروم ۴ و نخ نایلون ۵ بیارین برم  
ببخشید عینک محافظ دارین 
من که می میرم ؛  خدا ؛ که من میسوزم چرا دور از منی -
ببخشید میشه برام بتادین بیارین ؟
دستکش ۸ می خوایین یا ۷/۵ 
۷/۵ بیارین 
نداریم 
خب پس  همون ۸ رو بیارین عینک یادتون نره 
باشه میشه این مریض رو پانسمان کنم بعد بیام کمک 
باشه 
چقدر هوا سرده ... میان همه خیابانهای شهر که پخش میکنی عطرت را ... 
ا دکتر مواطب دستت باش
  اوه مرسی که گفتی حواسم نبود نزدیک بودا 
 زیاد نمی خواد سوچو ر بزنی فقط تا زیر ابروش اون قسمت چشمش بذار بمونه بچه های چشم پزشکی باید بیان معاینه ش کنن 
خدای من ابروش چرا اینجوری شد 
ولش کن 
ساعت ۶ 
من می رم بخوام یه مقدار 
۶:۳۰ 
می رم بخش 
۷ دوباره برگشتم رو تختم 
زیر پتوم جابه جا می شم دنبال جای گرم 
اخرین روزهای امام رضا بودنم ؛ جهنم ؛ هر جا باشم اسمون همین رنگیه ولی زمین احتمالا قشنگر تر از اینجاست 
دختره / پسره جلوی چشمامه 
با پرستاره شرط بسته بودم که دختره و اون می گفت نه پسره 
پرستاره
هر بار که همدیگه رو می بینیم گرم احوالپرسی می کنیم حتی دست هم می دهیم ؛ من خیلی کم با آدما دست می دم ؛ حتی خیلی کم گرم می گیرم ؛ ولی با این گرمم ؛ از کجا ؟ نمی دانم ؛ راستی اسمش ؟ نمی دونم 
سی ها سال می گذرد تا بتوانم تشدید بر سلامتم بگذارم ؛ هی تو ؛ ناسلامت کرده مرا و سلامت می کنم 
این چی شد راستی ؟
سال سه ایی چی گفت ؟
گفت اینجا سوچور بزنین
.....

 
اقا شما همرا این مریضین ؟
اسمش چیه ؟
سعید 
سعید میشنوی صدامو ؟
اره 
باشه 
الان میام دوباره 
دکتر این سوچور زدنش حداقل ۴ ساعت طول میکشه  شاید بیشتر 
چاره چیه دکتر باید شروع کنیم 
جهان را از من بگیر امان را خزان را 
باشه بسم الله شروع کنیم 
ببخشید میشه بگین بیان یه مقدار س دیت ش کنن 
سعید : می خوام بی حست کنم یه مقدار می سوزه تحمل کن باشه ؟
باشه 
سعید : می خوام دیگه بخیه بزنما سرت رو تکون ندیا 
امروز ۲۵ بهمنه یعنی چی میشه ؟
پوففففففف دیگه حوصله این همه استرس رو ندارم ؛ بیخیال بابا خودتون رو به کشتن ندین فوق ش اینه که از مملکت خوشت نمیاد میزنی میری
من نمی خوام از ایران برم 
چاره چیه 
هیچی
از این همه بیچارگی خسته شدم 
خسته 
سعید : زنده ای ؟
خنده م میگیره از سوالم 
نگاش می کنم دوباره احتمالا هم سنیم 
سعید : چند سالته ؟
۶۴ ام 
دلم درد میگیره 
من یه ۶۴ م و این ذهن آشفته و تن خسته منه و تو یه ۶۴ ساله ای که من   دارم لبخند ژوکر رو صورتت رو می دوزم ردش بی شک خواهد ماند مثل رد درد من 
مثل رد این همه سال 
این همه صبوری 
این همه 
این همه برا من و تو خیلی زیاده 
برا من خیلی زیاده 
برا تو خیلی زیاده 
برا توی ۶۴ 
برای توی ۶۴ 
توی ۶۴ چه برا سرت اومده که ساعت ۴:۳۰ پشت ماشینی و دنبال یه لقمه نون راستی اون موقع شب نباید تو خواب باشی اونم یه خواب راحت ؟ ولی نه بیداری و یه بیداری ِ بد  
که ساعت ۴: ۳۰ صبح تصادف می کنی و پرت میشه ته دره و زخمی برای تمام عمرت رو صورتت می مونه 
راستی خیلی شانس آوردی که مجرای آخ اسم مجراهه یادم رفت همون مجرات پاره نشده 
شانس آوردی ؟
نه شانس نیوردی مریض شصت و چاهاری من ؛ بعضی اتفاقای خوشایند شانس نیست باور کن ؛ اگه اون مجراهه پاره میشد الان تو تو اتاق عمل بودی و به جای اینکه این همه زیر دست من زجر بکشی می خوابیدی و وقتی بیدار میشدی همه صورتت رو سوچور زده بودن  واین همه نیم ساعت فقط طول میکشید و لی الان باید ۴ ساعت یا حتی بیشتر اینجا زجر بکشی 
پس ببین شانس نیوردی
راستی می دونی چی شده شبیه ژوکر دارک نایت شدی ؛ دیدی فیلمش رو ؛ اگه ندیدی بهتره نبینیش چون من اگه این طوری می شدم و بعد میرفتم اون فیلم رو میدیدم می شدم عین ژوکر 
هر کدوم از ما البته خودمون یه ژوکریم مهره سوخته 
۸:۳۰ 
نزن دیگه خسته شدم 
نمی خواد 
همراه این مریض کیه ؟
اقا شما همراه این مریض شمایین ؟
بله 
آقا بیا ببین نمیذاره بخیه بزنم اگه نمی خوایی برین رضایت بدین شما رو به خیر و ما رو به سلامت 
نه سعید جان بابا بذار بزنن 
خسته شدم دیگه 
از ساعت ۴:۳۰ اینجام دارن می دوزن 
فکر می کنی مثلاما خیلی خوشحالیم الان اینجاییم ؟ ما هم از ساعت ۴:۳۰ بالا سر تو ایم سرپا الان ساعت ۸ :۳۰ ۴ ساعت تمام بالا سر تواین تازه کلی هم کار مونده 
می دونم خیلی زحمت می کشین ولی من دیگه خسته ام 
ببین می دونم سخته ولی چاره چیه باید تحمل کنی اصلا می دونی چه بلایی سر صورتت اومده ؟ داغون شدی 
شبیه لبخند ژوکر شدی 
ببخشید خانم دکتر بی ادبی ش رو 
اشکال نداره 
منم جای اون بودم الان بریده بودم 
راستش من الان جای خودم هم که هستم بریدم 
آرمان نسلم تباه شد ؟ ۲۵ بهمن ؛ تهران ؛ نه ؛ نسلم آرمانی ندارد اصلا که از دست رود 
دکتر برم براتون ساندیس و کیک بخرم بیارم 
ساندیس و کیک ؟
نه نه مرسی 
صوبحونه نخوردین اخه 
اشکال نداره 
ساندیس و کیک ؟؟؟
ساندیس و کیک 
این مردم دوباره خودشون رو به کشتن میدن 
فکر نمی کنم که دیگه کسی بخواد بره 
اه این مصر هم حتی خوش شانس تر از ما بود 
این سفارت هم خبری ازش نشد 
نکنه باز ریجکت بخورم 
لعنت به این زندگی با این همه استرس بی جا و باجاش 
تحمل دیگه ندارم 
اینجاش رو چی کار کنیم ؟ پوستش به هم نمی رسه 
باید یه مقدار پوستش رو از زیر پوست آزاد کنیم و به هم برسونیم 
یه مقدار از پوستش کنده شده 
اره 
اگه اینجا رو برداریم بهتر به هم میرسه 
اره ولی اینجاش گود میوفته
ساعت : ۱۰ 
همچنان داریم لبخند ژوکر می دوزیم
عشق همیشه در مراجعه است ؛ در مراجعه است ؟ حافظه حافظه غمی است عمیق   
دکتر هنوز تموم نکردین ؟
نه هنوز 
بابا اخه این اینجایی نبود که باید می بردن اتاق عمل 
دیگه سال سه ای اومد دید گفت نمی خواد ببرین 
سال دویی هم گفت همین جا سوچور بزنین 
در حد یه بیهوش عمومی س دیت ش کردم 
چی بگم والا 
ساعت ۱۱ 
تموم شد 
اه لعنتی لعنتی لعنتی فکش شکسته کف دهنش هماتوم داره 
لعنتی
بذار بچه های فک و صورت بیان ببیننش
لعنتی 
خانم دکتر میشه یه لحظه
میشه صورتش رو پانسمان کنین مامانش نبینه 
مامانش صورتش رو نبینه 
مامانش
مامان من دید 
من چلوی چشم مامانم ...
مامان من اما دید 
خدا 
به مامانم هم رحم نکردی 
من که ...
کاش زخم منم پانسمان میکردی که مامانم نبینه 
باشه حتما می گم پانسمان کنن
تموم نشد خانم دکتر 
نه مادر هنوز کار داره شما بیرون باش هروقت تموم شد صداتون می کنن 
صورتش رو خوب پانسمان کنین 
مامانش نبینه 
مامان من دید  
 
ساعت ۱۱:۱۰ 
دکتر من خسته شدم میرم بالا یه مقدار استراحت کنم 
 

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

از آخرین روزهای اینجا بودن در حالی که هوا بسیار عالیست 
Bahare.a.Alizade
Student of medicine
Tabriz University of Medical Sciences
tabriz, Iran



۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

خاکستری شد برای همیشه
حالا تا این همیشه شروع شود من هزار بار مرده ام
معلوم نیست دست آخر زنده از این مهلکه بیرون بیام یا نه

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

اساتید محترمه مکرمه جنت مکان دیدید که همانا در نهایت دیلاتاسیون ما بر اصرار های مکرر نابجای شما چربید و ما کنفرانس ندادیم
...
شب است و ...
اصلا یه وضعی