۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

اساتید محترمه مکرمه جنت مکان همانا ما همان هایی هستیم که یک کنفرانس رو به سه تای شما انداختیم و یک هفته تمام شما را بازی دادیم
so :
این اصرار شما برای ارائه کنفرانس غیر قابل فهم است
حتما باید یه کاری بکنیم که فردا که فهمیدید افسرده بشوید
آیا می خواهید افسرده بشوید
؟
هان ؟
هان ؟
هان ؟

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

مرا جای خودم بگذار

تازه ؛ وقتی می نویسم متوجه میشم که چقدر پرت افتاده ام چقدر کم دارم از لغت چقدر کم دارم از دانسته ها
شاید دلیل اینکه که این مدت کم نوشتم هم این است
بدم می آید از همه جای خالی وجودم
غم دل چند توان خورد که ایام نماند ؟؟؟؟
غیرتم کشت
...


۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

من متنفرم از زنگ زدن و با تلفن حرف زدن
عمرا نمی تونم حرف و منظورم رو بگم
عمرا
نمونه ش همین الان :
زنگ میزنم مثلا برا کار پایان نامه  نه می پرسم چقدر هزینه ش میشه
نه می پرسم چی باید بدم
نه هیچی چیه دیگه
من نفرت انگیزترین موجود پشت تلفنی هستم که باید باشد
من همین جوری هم رو در رو بخوام حرف بزنم لال میمیرم در ایراد منظور اصلی دیگه چه انتظاری به تلفن و این برنامه ها


۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

آقای دکتر سپهر خان عزیز
اگر من امروز شروع کردم به درس خواندن
یا حتی فردا
اگر شروع کردم دوباره خواندن را
بدان و آگاه باش
که تو مسئول این دوباره خوانی بوده ای
بدان و آگاه باش که من مدیون تو خواهم شد اگر یه همچین اتفاقی بیوفتد
بدان و آگاه باش اگر من شروع کردم به درس خواندن و به جایی رسیدم از این درس خوانی وام دار تو خواهم بود
وچقدر خوب است مدیون چون تویی بودن
با تشکر از شما

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

مجموعه رفتارهای پر خطر این روزهای من 
مجموعه اتفاقات ناخوشایند این روزها 
مجموعه ساعات مزخرف و بلشیت این روزها 
مجموعه عادات ناشایست 
مجموعه اخبار نا خوشایند 
مجموعه احوالاتی که دارم 
مجموعه کارهای نکرده و کارهای بکرده 
یا حتی مجموعه فیلم های دیده شده که برا از پای انداختن پیلی ؛ خود ؛ به تنهایی کافی ند 
کلا اوضاعیه برا خودش قاراشمیش