۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

به دامن این آسمان خدا یک ستاره ندارم

من از زنگ زدن و تلفن زدن متنفرم
چرا ؟
چون ادم خجالتی هستم
شاید برای کسی تصورش  حتی ممکن نباشه ولی واقعا همینه
من ادم خجالتی هستم
خیلی هم خجالتی
من از ارتباط صوتی خجالت می کشم
من 4 سال شاید هر ماه خداقل یک بار و گاهی خیلی بیشتر شاید هفته ای یک بار با استاد راهنمام تلفنی حرف زدم ولی واقعا تلفنی حرف زدن برام سخته باهاش
حتی برام مطبش رفتن برام سخته
ارتباط برقرار کردن با این بشر برا من سخته
ارتباط برقرار کردن با هر بشری برا من سخته
هفته پیش قبل از اینکه راهی سفر بشم میرم پیشش برا تح.یل پایان نامه عکس و پرسشنامه و فایل اس پی اس اس
به گمان خودم می رم تحویل میدم و تموم میشه این استرس 4 ساله که هی باید بهش زنگ میزدم و من از این زنگ زدن من از این زنگ زدن متنفر بوده ام
خوشحالم که تمام می شود
می روم
می گوید : کجا بوده ای این همه وقت ؟
می گویمش : امدم نبودید

 می گوید : اتفاقا امروز داشتم بهت فکر می کردم که عکسها رو نیوارد
تمام این ماه را استرس عکسها در برم گرفته بود
عکس دفاع
چشمهایش استاد بسته افتاده و من معذبم ! بدم می آید ! ناراحتم ! احساس بدی دارم در این مورد
عکس دشته جمعی را که چشمهای استاد بسته افتاده است را در سایز کوچک چاپ می کنم تا کمتر به چشم بیاید
توضیحش میدهم
خنده ام می گیرد
و او هم می خندد
ولی باز هم سخت است ارتباط با او برای من
در هر حال
خوشحالم
تموم شد
سی دی رو تحولش میدم
میگه پایان نامه رو هم زدی
می گم : با غم
با درد
با اه کشدار
نه
می گه بزن تو همین برام بیار

قبلش بهم زنگ بزن
وای من
وای من
وای من
بهش می گم یک شنبه براتون میام
یک شنبه پروازم 8 ساعت تاخیر داره
نمی رسم
امروز که سه شنبه تصمیم می گیرم براش ببرم
میرم بیمارستان برا دیدن دکتر مشاورم
فکر می کنم لابد استاد راهنمام رو هم می بینم
ولی
استاد مشاورم نیست و استاد راهنمام رو نمی بینم
ظهر تو خیابونم
فکر می کنم بهش زنگ بزنم
آخه زنگ بزنم چی بگم ؟
اخه ؟
زنگ میزنم
جواب نمیده
خودش تک زنگ میزنه الان تو تاکسی م
دوباره بهش زنگی می زنم
می پرسه کجا بوده ای این همه مدت
میگم رفته بودم مسافرت
می گم میخوام سی دی مذکور رو براتون بیارم اس پی اس اس و پایان نامه
می گه رفرانس ها رو هم برام بزن
می گم دادن که پرینتشون رو
من من میکنه
می گم چشم میزنم براتون با شما ره
پووووووووووووووووووووووووف
کاش اینقدر ادم ناراحتی نبودم
ولی هست م
و تمام ظهر عذاب می کشم
نمی دونم چرا
ردیف می کنم رفرانسها رو براش
پامیشم و میرم
مطبش یک کیلومتر و 400 متر با اتاق من فاصله داره
پیاده میرم هر دفعه
پیاده میرم
میرسم مطبش
خلوته
همیشه شلوغه
فکر می کنم سی دی رو بدم به منشی ش بگم بده بهش و بگه اگه کاری نداره با من برم
فکر می کنم شاید بی ادبی باشه
نمی دونم ترجیح میدم بدم به منشی ش
ترجیح میدم نرم تو
ترجیح میدم حرف نزنم
ترجیح میدم سلام و احوالپرسی نکنم
من ادم ناراحتی م
شاید باید برم پیش روان پزشک
بگم من ادم استرسی هستم
من با بعضیا نمی تونم ارتباط برقرار کنم
بگم من استرس می کشم
بگم استرس هایی که می کشم برا هیچکس استرس نیست
بگم من عذاب الیم میکشم تا زنگ بزنم
بگم من از این عذاب الیمم ناراحت نیستم و نم یخوام بهتر بشه
بگم من فقط نمی خوام با کسی باعث عذاب الیمم میشه ارتباط داشته باشم
بگم ...
اوه
نمی دونم
سی دی رو در میارم وا میستم جلوی منشی ش
میگه باهاش حرفی هم دارین ؟
می گم نمی دونم
می گه میخوایین برین تو
می گم نمیدونم
منتظرم
دوست دارم
دعا می کنم
منشی ش بگه بده من ببرم
ببره و بیاد بگه دکتر کاری باهات نداره
پووووووووووووووووووف
منشی ش میگه : خب پس برین تو
می رم تو یه نگاه از سرتا پام ، نه ا زپا تا به سرم میکنه
سی دی رو بهش میدم
خوشحالم
تمام شد
30 ثانیه بهار
شاید کمتر
مراقب باش
خوب باش
از طرحم میپرسه
می گه کجا افتادی ؟
می گم نم یدونم مشخص نیست از دهنم میپره امروز یا فردا مشخص می شه
می گه میری روستا ؟
میگم بعله
می گه کی مشخص میکنه ؟ خودتون انتخاب می کنین ؟
می گم 10 تا استان خودمون انتخاب می کنیم
ولی در نهایت اونا مشخص می کنن
می گه وقتی مشخص شد کجا افتادی حتما زنگ بزن بهم خبر بده
و من فرو می ریزم
..............
وقتی می خوام خداحافظی کنم بر می خیزه به پام
تا دم در بدرقه م می کنه
یاد روزی می افتم که اومدم مطبش
گفتم من دارم یه مدت طولانی میرم
گفت کجا ؟
می گم دارم میرم کموتراپی و اون هاج و واج ومن عصبی
وقتی می گم کنسر دارم
یادم نیست راستش
ولی یادم هست که پا شد تا دم در اومد بدرقه م
امروز هم میاد تا دم در بدرقه م
...
از در که میام بیرون
از در که میام بیرون
حس می کنم چیزی در مصبش جا گذاشتم
استاد راهنمای سخت من
دوست داشته ام این همه مدت و خودم حتی خبر نداشته ام
امروز فهمیده ام این را
15 -17ج 942
فهمیدم که استرس وافرم را با ارتباط با شما دوست داشته ام حتی







۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

دفعه قبل که می خواستم برم استانبول دچار درد معده ای شدم که رسما قامتم از شدت درد دوتا شده بود این دفعه هم دچار دیزوری شدم
چرا واقعا ؟

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

55 دقیقه و 40 ثانیه و 6 دهم ثانیه طول کشید
خسته ام اما توان خوابیدن ندارم
حتی توان خوابیدن هم ندارم
حتی توان خوابیدن

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

من خسته ام و فکر می کنم دیگر از این مهلکه جان سالم به در نخواهم برد و افسوس که این روز را چه نزدیک می بینم
برسد به دست او که کمر به نیستی ام بسته است
خودت را خسته مکن من تسلیم شده م
فقط

تنهایم بگذار

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

بیا با من مدارا کن  که من مجنونم و مستم 
اگر از عاشقی پرسی بدان که دلتنگ آن هستم 
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خسته ام 
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بسته م 
...
اهنگی رو بعد از مدتها پیدا کردن 
آن هم آهنگی به این غمگینی برای من 
...
اگر از زخم دل  پرسی بدان مرهم بر آن بسته م
...
آن هم در شبی چنی غمگین 
آن هم با حالی چنین تنها 
چنین غم 
...
بیگانه البر کامو خوانده م و راوی داستانش مرا یاد دوستی در دور دستها انداخته است 
راست است که هنوز دوست خطابش می کنم 
راست است که برایم شما شده است ولی او نشده است هنوز 
راست است که اشک بر چشمانم میدواند 
راست است که دیوانه ام می کند 
شاید به این خاطر است که نمی خواهم فکر کنم 
...
راستی آلبر کاموی عزیز (؟!) بعد از مدتها یکسره ۱۰۰ صفحه کتاب خواندم 
فردا میروم شاید کتاب دیگری از شما دست گرفتم 
من بی تفاوتی موجود در کتاب بیگانه تان را پسندیدم 
من کلا ادمی هستم که همه چیز را ( البته اگر در ارتباط مستقیم با روح و روان خودم نباشد ) به بی تفاوتی تعبیر می کنم 
کلا من این جوریم 
...
معده ام به هم ریخته است 
روده ام هم دارد به هم میریزه 
گاهی این جوری میشم 
حتی قبل از اینکه سرطان بگیرم هم همین طور می شدم و این اصلا به سرطان کوفتی که من را گرفت  ربطی ندارد 
...
همین الان یادم میاد که پریا سفارش کرده بود اگر آمدم تبریز خبرش کنم با هم بریم بیرون ولی من حالش راندارم و راستش فکر می کنم الان این وقت شب برای قرار گذاشتن مقداری خیلی دیر هست 
...
الان من در مرحله ای هستم که همه چیز و همه کس رو با ارتباطشون با سرطان کوفتی م می شناسم و طبقه بندی می کنم 
و این خیلی خطرناکه 
ولی خب این جوری م 
و کاری هم نمی تونم در این رابطه انجام بدم 
دستم هم درد می کنه 
اینم مال قبل سرطانه 


 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه